بخشی از متن مقاله مباني شيفتپاردايمي در سياستخارجي ايران از عصر پهلوي به دوران جمهوري اسلامي :
سال انتشار : 1394
تعداد صفحات :41
انقلاب اسلامی, زمینهساز تحولی بنیادین در امر حکومتداری و زمامداری سیاسی در ایران بود که با تحولات جدی در بافتار اجتماعی نیز همراه گردید. در پی این انقلاب اجتماعی, که بیش از هر چیز متأثر از اندیشه امام خمینی(ره) بهعنوان رهبر انقلاب و بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی بود, کیفیت تعریف امور در حوزههای گوناگون دستخوش دگرگونیهای جدی شد. یکی از این موارد در حوزه سیاست خارجی رخ داد که میتوان از آن بهمنزله «شیفت پارادایمی» یادکرد. این نوشتار با به پرسش گرفتن مبانی پارادایم سیاست خارجی ایران در دوران پیش و پس از انقلاب اسلامی, به دنبال نشان دادن فراگرد, برآیندها و نتایج این صیرورت است. بر پایه فرضیه مقدماتی, در پی انقلاب اسلامی در ایران, سیاست خارجی این ملت- دولت, شاهد گونهای از شیفت پارادایمی بود که خود را در سه حوزه ایدئولوژی, استراتژی و دیپلماسی نشان داده است. درنتیجه این شیفت پارادایمی, اجماع نخبگان حاکم در سیاست خارجی ایران درزمینه تعریف و بازتعریف اصول این عرصه و کیفیت اندرکنش آن با حوزه باور ملی, امنیت ملی, اقتصاد ملی و منافع ملی به نحوی اساسی دستخوش دگرگونی شد. ایده «تعاملگرایی ضدنظامسلطه» که از سوی آیتالله خامنهای مطرحشده, حلقه متأخر از سیر درون پارادایمی, اندیشه اسلامگرایی در سیاست خارجی ایران است. خرده پارادایمهای سیاست خارجی ایران, همواره در نسبت یابی خود با این منبع پارادایمی هستند. ایستار اعتدالگرایی که در پی انتخابات ریاستجمهوری سال 1392 به جایگاه هژمون در سیاست خارجی ایران دستیافته واپسین فقره ازایندست است که کوشیده تا از ظرفیتهای موجود در ایده تعاملگرایی ضدنظامسلطه در راستای بهبود وضعیت ایران در سطح منطقهای و بینالمللی, بهویژه از رهگذر موضوع هستهای بهره بگیرد.